دلنوشته ها؛ مکانی برای فریاد زدن آزادی

سپتامبر 27, 2012

سخنی با حامیان دموکراسی سکولار

Filed under: Uncategorized — دلنوشته ها @ 5:05 ب.ظ.
    • (نویسنده مهمان: آ. ک. زندیک)

      نمی دانم متن زیر را چه بنامم. دردنامه؟ درد دل؟ یا تلاشی برای یافتن همفکران و به کمک آنان راهی برای تاثیرگذاری بر آینده ی ایران؟
      اما هرچه هست، متن زیر خطاب به حامیان دموکراسی سکولار نوشته شده. آنها که سکولاریسم را شرط لازم برای رسیدن به دموکراسی می دانند. آنها که دموکراسی را موازی سکولاریسم نمی بینند، بلکه آن را در امتداد سکولاریسم می یابند.
      از سایرین خواهشمندم با پارازیتهای نامربوط و گشودن بحثهای بیجا، مزاحم شکل گیری بحث مرتبط که می توان آن را یک بحث درون سازمانی نامید نشوند.
      اما دوستان پشتیبان دموکراسی سکولار، روی سخنم با شماست!
      هرچند اغلب ما همفکران، دوست نداریم از مفاهیم دینی در گفتار استفاده کنیم، اما بعضا به دلیل رشد در محیطی دینی، سی و اندی سال آموزش و پرورش در یک حکومت دینی، شب و روز را با مفاهیم دینی به سر بردن از طریق رادیو، تلویزیون و روزنامه ، موجب شده است تا گاهی با استفاده از مفاهیم دینی راحت تر منظورمان را بیان کنیم.
      شاید بهترین نامی که بتوانم بر این متن بگذارم، «شقشقیه» باشد. با خطبه ی شقشقیه ی علی بن ابیطالب خلیفه ی چهارم اسلام به احتمال قوی آشنایید. حداقل آنها که همچون من در ایران پس از انقلاب زاده شدند و رشد یافتند و به مدرسه رفتند. خطبه ای که در آن علی بن ابیطالب در سالهای پایانی خلافتش گلایه وار تمام درد دلها و آرزوها، مشکلات و توقعاتش از مردم را که در دوران خلافتش انباشته شده بود را بیان کرد. آری! من هم پر هستم از احساسات مشابه ای نسبت به یاران پشتیبان دموکراسی سکولار.
      راستی! اصلا خود را در جایگاه علی بن ابیطالب در آن مقطع تاریخی نمی بینم. من تنها عضو کوچکی از این تن واحد (مجموعه پشتیبانان دموکراسی سکولار) هستم. شاید هم سلولی بیش از این کل نباشم. اما سلولی که همراه شما در این سالها تلاش کرد، آرزو کرد، امید بست، نا امید شد، دوباره امیدوار شد، بغض کرد، خندید و اصلا از زمانی که خود را شناخته با سیاست انس و الفت داشته.
      نخستین فعالیت عملی سیاسی ام در 7 سالگی بود. نوشتن شعار «مرگ بر خمینی» با گچ تحریر بر روی تخته سیاه مدرسه و درها و دیوارهای راه مدرسه تا خانه در زمستان 67 و بهار 68.
      چه کتکی خوردم از پدرم وقتی فهمید چه می کنم. هنوز سوزش جایی که کمربند بر پشتم نشست را به یاد دارم. هنوز تاول حاصل از آن ضربات را به یاد دارم. البته آن شادروان حق داشت. آخر به قول ما بچه های کوچه و بازار «تخمهایش را کشیده بودند». یک برادرش را 6 سال پیش از تولدم محمدرضا شاه پهلوی غصب کرده بود و برادر دیگرش را آیت الله خمینی 45 روز پس از به دنیا آمدنم. خودش نیز طعم زندان جمهوری اسلامی را پس از هفتم تیرماه 60، زمانی که چند روزی از تولدم می گذشت، چشیده بود. به ندرت صحبت زندان و عموهایم پیش می آمد. اما در همین موارد نادر همیشه از وی شنیده بودم که یک هفته پس از بازداشت، دیگر هیچ چیز برایش مهم نبود. نه آرزوها، نه علاقه برای ادامه زندگی، نه همسر و نه فرزندان کوچکش. و تنها آرزوی هر روزش این بود که ای کاش امروز مرا ببرند و اعدام کنند. زیرا تحمل زندان غیر ممکن بود. شاید آن ضربات کمربند می خواستند مرا در همان گام اول از ادامه ی این راه برحذر دارند، تا مبادا چندین برابر دردناکترش را جمهوری اسلامی بر سرم نیاورد. اما همانطور که شاهدید موثر نیافتادند.
      آری! این است گوشه ای از آنچه بر خانواده ی من و بسیارانی دیگر در این سرزمین خون و آشفتگی رفته است و ما فرزندان این خانواده ها در فضای حاصل از این رخدادها رشد و پرورش یافته ایم. شاید بیشتر بازی سرنوشت بوده تا تلاش خودمان که اینی باشیم که هستیم. اما هرچه بود، امروز من و ما این هستیم که هستیم و سعی داریم فردایی بسازیم که دیگر در آن کسی یافت نشود که در 31 سالگی اش چنین خاطراتی تعریف کند.
      ما پشتیبانان دموکراسی سکولار معتقدیم، تنها فضایی سکولار که در آن حقوق بشر ارج نهاده می شود و ابزار دموکراتیک برای تاثیرگذاری بر سیستم مدیریتی کشور در اختیار همگان قرار دارد، تضمین کننده ی پیدایش چنین فردایی است.
      اما دوستان سکولارِ دموکرات! واقعا فعالیتهایمان به ویژه در 2-3 سال اخیر چقدر ما را نسبت به هدفمان نزدیک کرده اند؟
      – ما سکولار دموکراتها در فردایی که روز انتخاب است، در آن لحظه ی حساس که نظم موجود، فارغ از آنکه به چه روشی و به دست چه کسی، برچیده می شود و نیاز به بنیان گذاری نظمی جدید می باشد، واقعا چقدر سازمان یافته هستیم که بتوانیم بر انتخاب ملی و بر شکل گیری سرنوشت کشور تاثیر گذار باشیم؟
      – آیا آنقدر سازمان یافته هستیم که با فرمانی همچون «نه یک کلمه کمتر، و نه یک کلمه بیشتر» پیش از روز سرنوشت از گردونه ی رقابت حذف نشویم.
      بسیار ساده لوحانه خواهد بود اگر بپنداریم که تاریخ نمی تواند تکرار شود، یا امکان تکرار را نخواهد یافت. با همه ی تفاوتهایی که می خواهید به رخ بکشید، همچون تفاوت در زمان، نسل، شرایط، میزان آگاهی ملی و … مطمئن باشید که تاریخ امکان تکرار خواهد یافت. زیرا، این تنها برآیند نیروهای موجود است که تکرار تاریخ را ممکن یا ناممکن می سازد و ارزیابی من این است که سکولار دموکراتها فعلا به دلیل ضعف در سازمان یافتگی و پراکندگی نیروها بازنده ی این برآیند خواهند بود، علی رغم اقبال عمومی که در بین فرهیختگان کشور دارند. فرهیختگی در جمله ی پیشین به آن دسته از افراد خطاب شده است که از فهمش سیاسی برخوردارند و حاضر به پرداخت هزینه برای تبلور اهداف سیاسی مد نظرشان هستند. به عبارتی همه ی آنها که در سال 88 به خیابان آمدند، از جمله اصلاح طلبی که دشمن شماره یک سکولار دموکراسی است.
      گفتم دموکراسی سکولار در بین چنین فرهیختگانی از اقبال عمومی برخوردار است، زیرا معتقدم دلیل شکست جنبش سبز این بود که اکثریت این فرهیختگان دریافتند که نتیجه ی جنبش سبز در صورت پیروزی دموکراسی سکولار نخواهد بود. زیرا کسانی که به عنوان سردمداران و تیم رهبری جنبش سبز جلو افتاده بودند به قول روزنامه نگاری «اسلام سبز کمرنگ» را می خواستند به ملت غالب کنند، در عین اینکه سعی می کردند رفتار و شعارهایی را بروز دهند که جذب حداکثری داشته باشد. اما اکثریت این فرهیختگان این مواضع را دریافتند و تا اطلاع ثانوی به خانه خزیدند و در نتیجه موجب شکست جنبش سبز شدند.
      به اعتقاد من این اکثریت، منتظر سازمان یافتگی نیروهای سکولار است؛ تا در صورتی که برایش مسجل شود نتیجه ی پرداخت هزینه شکل گیری یک حکومت سکولار دموکرات خواهد بود، دوباره به خیابان بیاید. بنابراین، کمک به شکل گیری این سازمان یافتگی وظیفه ی هر فردی است که خود را پشتیبان دموکراسی سکولار می داند. ما در مقابل تاریخ آینده و نسلهای پس از خود پاسخگو خواهیم بود. پاسخگوی تعللی که امروز به آن دچاریم. همانگونه که امروز من و هم نسلانم از پدران و مادرانمان پاسخ می خواهیم و جواب می کشیم که چرا؟ چرا اشتباه خانمان سوز 57 را مرتکب شدید؟
      اما اگر سکولار دموکراسی در بین فرهیختگان از اقبال عمومی برخوردار است، پس چرا معتقدم که شانس پیروزی در روز سرنوشت با شرایط فعلی مان بسیار اندک است؟ از کجا این تناقض نشات می گیرد؟
      واقعیت مهمی که باید به آن توجه نمود این است که در روز سرنوشت، این فقط فرهیختگان نیستند که به پای صندوق رای می روند. درصد کثیری از مردم که در تابستان داغ 88 در خانه بودند یا پی کار و زندگیشان و به دنبال لقمه نانی، آنها نیز به پای صندوق می آیند و بر رای آنان سازمان یافته ترین و پراثرترین گروه و شاید درستتر باشد پرتریبون ترین گروه تاثیر خواهد گذاشت.
      اینجاست که دلیل سازمان یافتگی و ایجاد تریبون در سطح ملی مشخص می شود. برگردیم به تجربه شوم 57. چرا روحانیت توانست به راحتی در روز سرنوشت برنده باشد. و چرا تمام آن گروههای سازمان یافته یعنی چپها، مجاهدین، جبهه ملی، نهضت آزادی که حتی دولت موقت اسلامی را در اختیار داشت بازنده بودند. زیرا روحانیت علاوه بر سازمان یافتگی که در این زمینه تمام آن گروهها با وی رقابت می کردند، تریبون وسیع سنتی در سطح ملی یعنی منبر (نماز جماعت مساجد، رمضان و عاشورا. مراسم ترحیم) را در اختیار داشت و به دلیل برتری در یکی از دو مولفه پیروز میدان شد. حال وضع ما دموکراتهای سکولار را بسنجید که در هر دو مولفه از «اسلام سبز کمرنگ» یا همان «اسلام رحمانی» ضعیفتریم.
      به میمنت ستمهای جمهوری اسلامی و کمی هم روشنگری آتئیستهای ایرانی خوشبختانه مذهب تریبون سنتی خود را به عنوان تریبون تاثیر گذار در سطح ملی از دست داده است. اضافه بر اینکه این تریبون در قبضه ی جناح حاکم جمهوری اسلامی است.
      اما «اسلام سبز کمرنگ» به دلیل بیست و اندی سال حضور در ساختار جمهوری اسلامی از سازمان یافتگی بسیار قوی برخوردار است و همچنین در صورت یافتن مجال، همانطور که در دوران اصلاحات دیده ایم، به دلیل سرمایه کلانی که در اثر این حضور بیست و چند ساله در ساختار قدرت اندوخته، انواع تریبون رنگارنگ مطبوعاتی را به راه خواهد انداخت. قطعا در زمانی که نظم موجود برچیده شود، در فضای نسبتا آزاد حاصل از بی نظمی شاهد تلویزیونهای رنگارنگ آنان نیز خواهیم بود. کما اینکه در دوران آوارگیشان در انگلیس و امریکا در دو سه سال اخیر، شاهد رویش تلویزیون ماهواره ای «رسا» بوده ایم. در تمجید قدرت تریبون سازی اینان همین بس که هم اینک درصد بالایی از روزنامه نگاران حرفه ای و قوی خارج از کشور اجیر این نیروی سازمان یافته هستند. حتی روزنامه نگارانی که در سالهای نخست انقلاب از ایران خارج شده اند و هیچگاه به کشور بازنگشته اند.
      بنابراین ما دموکراتهای سکولار به رقابت با رقیبی بس قدر مشغولیم و راه دشواری برای غلبه بر وی در پیش داریم. هرچه تعلل ما در سازمان یافتگی و ساخت تریبون و شبکه ی تاثیرگذاری در سطح ملی بیشتر و طولانیتر شود، پیروزی بر این رقیب قدر قدرت دشوارتر خواهد گشت. و هرچه به روز سرنوشت نزدیکتر شویم، شانس بازندگی بیشتر خواهد شد.
      در کنار همه ی اینها بنشانید روی کار آمدن «اسلام سبز پررنگ» را در کشورهای منطقه یکی پس از دیگری و حمایت ابرقدرتها از این روند را. قطعا منافع ابرقدرتها در این است که ایران همچنان اسلامی بماند، حتی اگر از نوع «سبز کمرنگ». و پیدایش ایرانی سکولار هنگامی که کل منطقه تازه وارد اسلامگرایی می شود، به احتمال قوی با منافع آنان همخوانی ندارد.
      من این روز سرنوشت را بسیار نزدیک می بینم. با توجه به تحولات منطقه چیزی از عمر جمهوری اسلامی در شکل و شمایل فعلی باقی نمانده است. معتقدم سقوط جمهوری اسلامی حتی نیاز به فعالیت ما ندارد. همانطور که رقیب نیز به خوبی این موضوع را دریافته و به جای تمرکز بر مبارزه با جمهوری اسلامی، تمرکزش را بر مبارزه با نیروهای سکولار نهاده است. سقوط جمهوری اسلامی به نظر من امری است که بخودی خود صورت خواهد پذیرفت. چیزی به مانند فروپاشی و سقوط اتحاد جماهیر شوروی از درون و بدون دخالت عملیاتی خارجی (خارج از ساختار). از همین رو معتقدم فرهیختگان ایرانی همچون رقیبشان تمام هم و غم خود را باید صرف سازماندهی نیروها برای تاثیرگذاری بر روز سرنوشت نمایند.
      و این مهم، اهمیت سازمان یافتگی نیروها را صد چندان می کند. زیرا چنین سقوطی اغلب موجب غافلگیری نیروها می شود و نیرویی که آمادگی و سازمان یافتگی لازم را در مواجهه با چنین سورپرایزی داشته، اختیار امور را در دست خواهد گرفت. «اسلام سبز کمرنگ» شدیدا آماده چنین سقوطی است.
      در غیر اینصورت 30 سال بعد شاهد روزی خواهیم بود که فرزندانمان ما را بر مسند اتهام نشانده اند و فریاد چرا چرایشان بلند است و ما همچون پدران و مادرانمان پاسخی در خورد نداریم. به امید آنکه این نوشته آغازی باشد برای پیدایش بحثهایی که به سازماندهی نیروهای سکولار مستقل بیانجامد.
      آ. ک. زندیک
      پی نوشت: روی سخن این نوشته با افراد مستقل و بی نام و نشان و با آی دی های مجازی است؛ نه سازمانهای سیاسی موجود. نگارنده هدفش اتحاد بدنه ی جنبش پیشین است برای سازماندهی یک نیروی جدید تاثیرگذار در پهنه ی سیاسی ایران.

9 دیدگاه »

  1. مساله اینجاست که مردم ایران در انقلاب اسلامی یک بار برای همیشه پهلوی‌ها و آن چه که آنها نمایندگی‌ میکردند را به زباله دان تاریخ فرستادند و بازگشت به فساد و بی‌ بند و باری تحت لوی سکولاریسم امکان عملی‌ ندارد. شاید تصور شود که مردم پشیمان از انقلاب اسلامی هستند، اما به راحتی‌ میشود دید که چنین نیست و شاهد آن هم ابراز نفرت اکثریت کاربران اینترنتی از رضا پهلوی و پشتیبانی از انقلاب و شهدای انقلاب اسلامی است. کافی‌ است یک جستجوی کوچک در مورد شهدای ۱۷ شهریور بکنید تا حمایت اکثریت مردم را از شهدای انقلاب اسلامی ببینید. مردم نشان دادند که به هیچ وجه خواهان بازگشت به عقب نیستند و به اصلاح طلبان عتماد کامل دارند تا اگر هم اشکالی در نظام برآمده از انقلاب وجود دارد برطرف کنند. مردم ایران مسلمان هستند و هر حکومتی که بخواهد دنبال سکولاریسم و بی‌ ناموسی برود مثل شاه سرنگون خواهد شد. البته نظر ما با متحجرین هم متفاوت است و معتقدیم میشود با اسلام رحمانی قلبها را با نظام و اسلام آشتی‌ داد و موجب پایداری نظامی که ثمره خونها شهدای انقلاب بر علیه نظام ستمشاهی است شد.

    دیدگاه توسط ahmad — سپتامبر 27, 2012 @ 6:39 ب.ظ. | پاسخ

    • مردک! کسی با تو نبود! تو برو دنبال سرنگونی رژیم ستمشاهی باش! دیوانه!

      دیدگاه توسط دلنوشته ها — سپتامبر 27, 2012 @ 7:14 ب.ظ. | پاسخ

  2. شرط میبندم این نظر بالایی رو کاه دود گذاشته :)))

    دیدگاه توسط سیاوش — سپتامبر 27, 2012 @ 6:55 ب.ظ. | پاسخ

  3. ای دوست، دیدگاه خوبی بود، اما فکر میکنی در فضای کنونی، برای تبلیغ سکولاریسم، هر فرد چه هزینه ای خواهد پرداخت. به شخصه برای بیان دیدگاه سکولار با نزدیک ترین افراد خانواده خود نیز دچار مشکل هستم.
    سکولار معادل بی دینی تعریف شده، و بی دینی هم معادل ضد اخلاق! پس هر وقت کسی صحبت از سکولاریسم میکنه، اولین فکری که به ذهن فرد مخاطب بی مطالعه میرسه اینه که صحبت از بی اخلاقی و ضد اخلاقیست.
    از نظر من زمانی میتوان این دیدگاه را معرفی کرد که مجال آن با پرداخت کمترین هزینه برای افراد محیا بشه.
    اما صحبتت بسیار صحیح است. فرصتی که ممکن است به زودی ایجاد بشه و ما آماده نباشیم.
    در انتها به نظرم بهترین راهکار، بیان این دیدگاه با نزدیک ترین و مورد اطمینان ترین افراد ایجاد آگاهی نسبت به این موضوع که قرار نیست فردای سکولار همه ضد اخلاق عمل کنند، باید ارزشهای انسانی به افراد معرفی بشه و گفته بشه که انسانیت و خرد جمعی میتواند رئوف تر از دینی عمل کند. این عمل کمترین ریسک را در زمان کنونی دارد. این بخشی از نظر من در مورد این موضوعه.

    دیدگاه توسط امیدوار — سپتامبر 27, 2012 @ 10:08 ب.ظ. | پاسخ

  4. salam dooste aziz kheily matlabe jaleb va tahlile khoobi bood, va ba bishtare mavarede gofteh shode movafegh hastam, be nazare shoma chejoori bayad in niroohaye secular ro sazmandehi kard? kheilyy az mardome dakhele keshvar dastresi be internet azad nadarand , kharej neshina ham keh aksaran donbale kare khodeshoon mirand baaade ye moddat!

    دیدگاه توسط Amir Kasravi — سپتامبر 28, 2012 @ 2:05 ب.ظ. | پاسخ

  5. سلام دوستان
    مطلب کوتاه زیر را میتوان بعنوان نقدی از سکولاریسم و دور از ذهن بودن این گفتمان برای جامعه ایرانی تلقی نمود
    سکولاریسم نو، شیپور دموکراسی از دهان گشاد
    الف صیاد
    مقدمه ای با بهره گیری از ویکی پدیا،
    » از آن جا که اصطلاح سکولاریسم در موارد مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد ، معنی آن نسبی و بر اساس نوع کاربرد متفاوت است. فلسفهٔ سکولاریسم بر این پایه بنا شده‌ است که زندگی با در نظر گرفتن ارزش‌ها پسندیده‌است و دنیا را با استفاده از دلیل و منطق، بدون استفاده از تعاریفی مانند خدا یا خدایان و یا هر نیروی ماورای طبیعی دیگری، بهتر می‌توان توضیح داد. در حکومت معنی سکولاریسم، عدم دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت و برتری دادن اصول حقوق بشر بر سایر ارزش‌های متصور هر گروه و دسته‌ای است. در مفاهیم جامعه‌شناسی، سکولاریسم به هر موقعیتی که در آن، جامعه مفاهیم مذهبی را در تصمیم‌گیری‌های خود کم‌تر دخالت دهد و یا این مفاهیم، کم‌تر موجب بروز اختلاف و یا درگیری گردد اطلاق می‌گردد. امروزه اغلب دولت‌های مهم جهان اهمیت سکولاریسم و دموکراسی را پذیرفته‌اند. یک پیامد عملی سکولاریزاسیون، جدایی کلیسا و دولت است – در حقیقت این پیامد چنان یادآور سکولاریزاسیون است که اغلب این دو را یک پدیده می‌شمارند، و اغلب به جای «سکولاریزاسیون» از «جدایی کلیسا و دولت» سخن می‌گویند. اما باید در نظر داشت که سکولاریزاسیون فرآیندی است چند وجهی که در متن جامعه صورت می‌گیرد، درحالی که جدایی نهاد دین و دولت توصیف جنبه سیاسی این فرآیند است. نتیجه مثبت سکولاریسم برای ادیان حفظ استقلال فکری، اجتهاد و عدم دخالت حکومت در آنها و اشاعه جنبه های اصیل ومنطبق بر کرامت انسانی در بین دین باوران است که به نوبه خود کمکی به استقرار امنیت و قانون در جامعه میباشند . »
    اززمانی که قرار شد دموکراسی از مرحله فکر به حیطه عمل در آید صاحبان قدرت و فرادستان با تفاسیر هدفمند خود موفق شدند نه تنها آنرا از محتوای خود که طرد استبداد و استقرار قانون بعنوان مرجع و محمل حاکمیّت بود تهی کنند بلکه با بهره گیری از رسوبات مرامی و عقیدتی در فرهنگ و ذهن طبقات مختلف ، از دموکراسی بعنوان ابزار بهره کشی از انسان در جامعه و بعدها وسیله استثمار از منابع طبیعی و نیروی انسانی سایر جوامع استفاده نمایند. این نوع تعیّن و سروری سیاست ورزان در جامعه جدید ، که فاصله چندانی با دیکتاتوری نداشته و ندارد سایر قدرت طلبانی را که تصوری همانگونه از دموکراسی داشتند و استفاده ابزاری از انسان در راه کسب منافع شخصی برایشان بلا اشکال بود در راه سهم خواهی از حکومت وقدرت برانگیخت .
    این مخالفین با ذهنیتی انباشته از ملقمه دموکراسی و اقتدار و خاستگاههای فرهنگی و اجتماعی خویش طرحهایی را پی افکندند که بتوانند با توسل به زور و القای توهّم قدرت در ساده دلان به مصاف طبقه و هیئت حاکمه بر خیزند. نمونه این افکار در شعارهای انقلابی و جنبشهای طبقاتی و طرفداران تبدیل حکومتهای موجود به دولت فدرال ، و منادیان سکولاریزم به اشکال مختلف تبلور یافته است.
    اصل بدیهی که در این نوع تفکر و حرکت عمداً مغفول مانده، تضاد اندیشه دموکراسی با قدرت محوری در امر سیاست ، حدّ اقل در بُعد داخلی است . حاصل این تسامح آنکه چون ابزار کار، قدرت است و حکومتها تمام امکانات موجود را قبلاً در این راه بخدمت گرفته اند و حفظ حکومت برای آنان اوجب واجبات است پیروزی برآنها بدون تغییر در بینش عمومی و تعلیه فرهنگی به ندرت اتفاق میافتد، مگر به بهای انقلاب و جنگ که دخالت عامل خارجی پای ثابت قضیه است، و نیروهای واکنش سریع سخت یا نرم افزاری همیشه پا در رکاب آماده دستور فرادستان میباشند.
    تالی فاسد این گونه از مبارزه شکل گیری طبقه جدیدی از حاکمیت است که درهای سیاست را به نام دموکراسی دوباره بر پاشنه قدرت می چرخانند و با توسل به دگم های دموکراتیک! نظیر حزب سیاسی ، قانون اساسی، و انتخابات صندوقی ومیزان قرار دادن رأی اکثریت (عامی و قابل اغفال بدون امکان مسئولیت پذیری) و محوریت مصالح نظام ….. به مصادره قدرت نائل می شوند . تشریفات انتخابات ، تقدیس دموکراسی و استفاده ابزاری از آرای عمومی، تنها در راه کسب اقتدار سیاسی و سلطه بر جامعه میباشند . بدین سان مستکبرین داخلی و بیگانه از محمل دموکراسی سالها و قرنهاست که سواری گرفته و میگیرند . در مورد این معضل و راه برون رفت از دور باطل دموکراسی تحریف شده مقالاتی چند از جمله در وبلاگ «مردمرایی» نوشته شده است که با سرچ کلمه اخیر میتوانید به آنها مراجعه نمایید. برای آنکه این مختصر در این عرصه خالی از تعریض نباشد به شروع کار، که پس گرفتن مشروعیت ادعایی از حکومتها است در یک جمله اشاره میشود . ریختن رأی باطله به صندوقها : «اگر بنظر شخص رأی دهنده فرد ذیصلاح در لیست انتخاباتی نبود رأی خود را کاملاً باطل کرده و به صندوق بیاند ازد» همین! . سابقه کار و بحث های جنبی مربوط به تقلب و شمارش آرا و عدد سازی از سوی حکومتها که در روند فوق همه بلاموضوع میشوند به تفصیل در نوشته های فوق آمده اند.
    آنچه در این نوشته بدان پرداخته میشود سکولاریسم در شکل ایده آل خود که فوقاً بدان اشاره شد و دکان جدیدی است که بنام آن بنا نهاده اند.
    شعار سکولاریسم که اینک در انواع بنر و لوگوها به چشم میخورد عدم دخالت دین در حکومت( دولت) و لابد سیاست میباشد.
    این عقیده و شعار که ترجیع بند آن در بین شارحان دکان جدید ، مخالفت با حکومت آخوندی و دینکاران آنهم از نوع شیعی و ایرانی آنست، قبل از هر چیز بر خلاف رویه دموکراسی میباشد، چون در دموکراسی صاحبان تمام عقاید و افکار حق طرح آنها را دارند و عقلانیت حکم میکند که به تمام نظرات توجه کنند و با ملاک قرار دادن کرامت انسانی و حقوق بشر و بر اساس نظریات کارشناسی و محاسبه فایده و هزینه ، بهترین ها را برای جامعه بر گزینند . سکولاریسم ذات و لازمه دموکراسی است و مصداقی ، برای : چون که صد آید، نود هم پیش ماست. بنا براین نیازی به راه انداختن دسته و دفتر و دستک جدا از متن جنبش اعتراضی و خط کشی بین آنها نیست.
    سکولارها ی وطنی جایگاه دین درجامعه خود را باید بشناسند و بیاد بیاورند این جمله را که (شما هنوز این مردم را نشناخته اید) و بدانند که این عدم شناخت از نیروی عظیم اجتماعی یعنی بلاهت سیاسی. یک کنشگر اجتماعی هیچگاه بدین توهم که با کوفتن بر طبل سکولاریزم میتوان نظام دینی را بر انداخت دل خوش نمیکند مگر آنکه سر قضیه جای دیگر بند شده باشد . واقعیت آنستکه جنبش اعتراضی ایران آنقدر که از این معرکه و گروه سیاسی مرتبط با آن ضرر می بیند بسیار کمتر نفع می برد چون حکومت فعلی به همین دوعنصر مخالف برای تبلیغ خود و ادعای حقانیت در سرکوب مخالفین نیازحیاتی دارد که رایگان در اختیارش قرار میگیرد چه کمکی بهتر از این میتوان به یک حکومت جائر نمود ؟.
    سکولارهای انتزاعی بطور کلی به قدمت سابقه ادیان از سیرحوادث تاریخی عقب هستند چون قبل از اینکه پیامبر یا دینی پا به عرصه وجود بگذارد باید در گوش خدا میخواندند که فرستادگان خود را از دخالت در امر مردم یعنی حکومت منع نماید. ولی چون غفلت کرده اند و تقریباً همه ادیان دستورات اجتماعی فراوان و تفاسیری که بر آنها بار شده در این زمینه دارند ، و حتی علت وجودی اکثر آنها که مقابله با حکومتها بوده است، دوستان باید فکری به حال خود بنمایند که لااقل در چارچوب دموکراسی امروزی قابل طرح باشد.
    راه کار آنست که با نفوذ و عواملی که لابد در اختیار دارند دولتها را از دخالت در دین منع کنند تا آب به آسیاب حاکمیت دینکاران در هرگوشه دنیا نریزند و زمینه فراهم شدن دولت دینی و پی ریزی دین دولتی بوجود نیاید. هرچه دین و مکتبی را از بعد سیاسی به مبارزه طلبند پایوران آن بیشتر به حفظ مواضع خود و در صورت لزوم جعل و تحمیق دین باوران عامی دست میزنند. منع دولت و سیاستمداران از دخالت در دین راهکاری است که لائیسه با توسل به اندیشه دموکراسی و احترام به تمامی ادیان و عقاید تا حد فراوانی بدان دست یافته است .کورش بزرگ اولین کسی بود که علاوه بر تدوین این امر مهم در منشور خود آنرا به مرحله اجرا در آورد و گزارش آن را به تاریخ سپرد.

    دیدگاه توسط امیر — سپتامبر 28, 2012 @ 2:16 ب.ظ. | پاسخ

  6. ——–
    آیا محسن چاوشی از ایران رفت؟؟ ـ۶۹00 کلیک
    عصر امروز خبری شوکه کننده ،مبنی بر خروج محسن چاووشی از ایران خبر: در برخی از وب سایت های معتبر منتشر شد، که به سرعت در بین سایت ها پخش شد. نکته جالب این بود که طولی نکشید ايشان اعلام نمودند قصد سفر ندارند!
    ———-
    * لطفا به خبر فوق عنايت بفرمائيد- اين خبر مربوط به هفتم مهر سال نود و يك ميباشد :
    توضيح : خبر ياد شده ظرف مدت1 ساعت آمار 7000 نفر بازديد كننده را به خود اختصاص داد ، درحالي كه زير همين خبر از كشته شدن 240 نفر مردم سوري دريك روز ،فقط 16 كليك را بخود اختصاص داد !!

    پس بنگريم :
    -ايرانيان از كشته شدن روزي 250 نفر مردم سلحشور سوري كه فقط كمي از حقشونو را ميخوان ،‌شوكه نميشن(در حالي دين و نام همين عربها در ايران مقدس ميدانند!) ولي خبر مسافرت يك خوانند سبك عوام را شوكه كننده ميدانند!
    ايرانيان از افزايش انفجاري قيمتها و تنزل واحد ارزي ملي شوكه كه نشدند هيچ !، بلكه ميگن : «افزايش دلار امروز هم ركورد زد» !!! كه بنا برادبيات همين مردم ركوردزدن يك حركت موفق قهرمانيست !
    -ايرانيان از تاسي فلاكت هژموني اسلام بر جاي زندگيشون كه شامل روابط نفرت انگيز نظير:‌ صيغه متعه نفقه حد مهر وطي هست شوكه نويشن بلكه مپرستندش!
    -ايرانيان از فاجعه اي كه 34 نه ، بلكه 1400 سال به سرشون اومده شوكه نشدند، بلكه گوسفند وار تابعش گرديدند…
    – ايرانيان كه عظيم ترين هميتشان بعداز 32 سال ظلم جمهوري اسلامي ، به اصطلاح در قالب جنبشي سبز رنگ رقم زده بود ولي قرار هاي ميتينگشان از 50 نفر هيچگاه نگذشت! و خلاصه از اين امر شوكه نشدند ، بلكه بيشمال گشته مشغول غريزه پرستي خود گشتند …
    -ايرانيان از ظلمي كه جمهوري اسلامي فاجعه بار تحميلشان كرد، شوكه نشدند بلكه با مانند آفتاپرست همرنگ جماعت و با مطابعت از حزب دود، هم جهت در راستاي منجلاب اسلامي شدند
    -ايرانيان عليرغم ادعا هاي كر كننده اشان راجع به تمدن و فرهنگ بخش اساطير شان ، (نظير خبر :‌ايرانيان كشمش را اختراع كردند – كه ميتوانيد عنوان خبر را سرچ كنيد) در عين حالي با بررسي ساده خواهند ديد كه در 1000 سال اخير هيچ چيزي جز صدور تروريست و روسپي براي دنيا نداشتند ، ولي از پديده شوكه نشدند بلكه خود را ابرقدرت نظامي و اقتصادي دانستند !!
    و هزاران هزران ايراد زير ساختاري ديگر ….
    – ايرانيا از اينكه پَستتر از حكومت خود هستند شكه نشدند، بلكه دچار خود بزرگ بيني تاريخي خود گشته و پاي بساط خود را آزاده دانستند ….
    -ايرانيان كه تمام مردمان دنيا را كم هوش ميدانند و دچار نژاد پرستي بيمار گونه هستند شوكه نشدند ، بلكه خودر به جامعه كمپرادور مصرفي و مُصرف كه فقط دچار لوكسوري منتجه پول نفت بود با تنها آرزوي داشتن اتوموبيل هاي چند صد ميليوني بوگاتي ، مازارتي هامر …تبديل نمودند …
    – ايرانيان سازمان ناسا را بواسطه حضور يك نفر هموطن از اين مردم گريخته شاغل در ناسا، اين سازمان رااز مايملك قطعي خود ميدانند ، تعجب ننموده كه چرا باد چرخ اتومبيلشان كه نيتروژن كمپرس شده است خاك زير گربه و سنگ قبرشان از چين وارد شده
    – ايرانيان كه كشورشان را مهد باستاني كشاورزي در جهان ميدانند ، از اينكه پرتقال از عربستان و سيب از اسرائيل و گندم از آمريكا و برنج از تايلند وگوشت از برزيل و تخم مرغ از تركيه و جو از پاكستان ……………… وارد ميكنند شوك نشدند !
    ايرانيان كه تنها اعتراضشان در 10 سال اخيربه تغيير نام خليج عربي است ، از اينكه عنوان «خليج » خود يك واژگان عربيست! و آنرا پذيرفتند دچار شوك نشدند و عنواني خليج فارس كه عربي شده پارس هست بسنده كردند ، واقعا داستان چيست ؟!

    ايا ايرانيا واقعا همان فرومايگان نيستند ؟!
    به من فحش ندهيد ،بلكه ‌كمي بيانديشيد به سرشتي كه كياست انساني را به اين شيوه به گند كشانده متعارض شويد …

    دیدگاه توسط سندباد — سپتامبر 28, 2012 @ 2:59 ب.ظ. | پاسخ

  7. من پسر 14 ساله اي هستم که هميشه خواستار تغيير نظام بودم.در جامعه حال حاضر مشکل اصلي آگاهي مردم هست.در اين 31 سال جمهوري اسلامي مردم را سخت ترسو بارآورده،مردم بايد بدانند در راستاي تحقق هر هدفي بايد چيزي را قرباني کرد.در مدارس و دانشگاه ها که غير ممکن است بتوان موضوعي سياسي را عنوان کرد،نشريات و رسانه ها هم به شدت کنترل مي شوند.وبسايت ها هم فيلتر.هم سازنده سايت و هم بازديد کننده جرئت اظهار نظر در رابطه با سياست را ندارند.
    در جامعه ما اصلا نمي توان به کسي اعتماد کرد.واقعا پي بردم آخرين سنگر ما فقط سکوت کردن است.دين شده است حجابي براي جنايات رژيم و نقطه ضعفي براي ملت.

    دیدگاه توسط little boy — سپتامبر 28, 2012 @ 3:02 ب.ظ. | پاسخ

  8. آیا رویایی آزادی زوزی تحقق می یابد ؟.. به نظر من باید از افراد آگاه و صادق و شجاع دفاع کرد و نوشته هایشان و حرف هایشان را نقد کرد ه و برسی کرد در حال حاضر مملکت ما نیاز به این گونه افراد دارد.. و به دنبال کسانی نباشیم که فقط پیروی از یه رنگ خاص می کنند ..سپاسگزارم

    دیدگاه توسط nastaran — نوامبر 20, 2012 @ 5:44 ب.ظ. | پاسخ


RSS feed for comments on this post. TrackBack URI

بیان دیدگاه

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.