دلنوشته ها؛ مکانی برای فریاد زدن آزادی

نوامبر 25, 2012

یک مساله ریاضی ساده درباره واقعه کربلا!

Filed under: Uncategorized — دلنوشته ها @ 11:58 ق.ظ.

مسافرت های قدیمی با کاروانهایی شامل اسب و شتر طاقت فرسا و طولانی مدت بوده است. برای رفع خستگی کاروانها در مسیر حرکت آنها کاروانسراها یا منزلگاههای ساخته شده بودند که هم در آنجا در بین راه استراحت کرده و شب را به صبح برسانند و هم مایحتاج مسیر خود را تهیه کنند. معمولا فاصله بین این مکانها بین 30 تا 40 کیلومتر بوده که مطابق با میزان مسافت طی شده در یک روز توسط یک کاروان بوده است. (منبع)

بر اساس منابع تاریخی که واقعه کربلا از آنها استنتاج می شود، حسین در روز هشتم ذی الحجه با نا تمام گذاشتن مناسک حج به سمت کوفه حرکت کرده و روز دوم محرم به کربلا رسیده است. (منبع) این مسافرت طولانی بیش از هزار کیلومتر بوده است. بر طبق مسیر جاده ای که در حال حاضر بین این دو شهر قرار دارد این فاصله برابر با 1854 کیلومتر است.

فاصله کنونی بین کربلا و مکه در نقشه گوگل

اما بر اساس نقشه ای که چند سال قبل برای مسیر حرکت این کاروان تهیه شد این فاصله 1447 کیلومتر بوده است. (منبع)

بر اساس همین منابع تاریخی، کاروان مذکور کل این فاصله را در 23 روز پشت سر هم طی نکرده و در بعضی از منزلگاهها توقف و استراحت هم داشته است. (منبع1) و (منبع2) بر این اساس حداقل در یک منزلگاه به نام خُزَیمیّه یک روز برای استراحت توقف کردند و در بعضی از منزلگاهها هم توقفهایی کوتاهتر داشتند که می توان مجموع توقف در بعضی از منزلگاهها را هم معادل یک روز حساب کرد. (منبع)

بنابراین کاروان 21 روز در راه بوده و حداقل 1447 کیلومتر راه را پیموده است: 1447/21=69 یعنی 69 کیلومتر مسافت در هر روز بایستی پیموده شده باشد. این مسافت حدود دو برابر مسافت معمول پیموده شده توسط کاروانهاست! با توجه به اینکه کاروان شامل زن و بچه و وسایل فراوان بوده نمی توانسته با سرعت زیادی حرکت کند. فاصله ای که یک کاروان در یک ساعت طی می کند معمولا برابر با یک فرسخ یعنی حدود 5.375 کیلومتر است (منبع). پس حدود 13  ساعت در روز حرکت می کردند! آیا پیمودن این مسافت در روز در هوای گرم شهریور و مهرماه عربستان و عراق برای اسبها و شترهای کاروان ممکن بوده است؟

نوامبر 12, 2012

ستارجان، ما را ببخش

Filed under: اجتماعی,سیاسی — دلنوشته ها @ 7:44 ق.ظ.
Tags:

ستارجان مارا ببخش که هر یک گوشه ای از جنازه تو را گرفته و به سوی خود می کشیم. ما را ببخش که نوشته های تا به امروز

نخوانده ات را جستجو می کنیم شاید پوستینی برای پوشاندن زشتیها و پلشتی های خود بیابیم. هنوز کفن آغشته به خون سرخت خشک نشده تو را به رنگ خود می خوانیم و همچون پتکی جنازه صدپاره تو را بر سر مخالفان خود می کوبیم. تو را بزرگ و بزرگتر می کنیم و به آنگاه ذره ذره ات را خرج خودخواهی هایمان می کنیم.

نمی دانم اگر میدانستی که برای مردمی می نویسی و دل می سوزانی و جان میدهی که تنها تو را نردبانی می خواهند برای رساندن خود به مقاصدی که دیگران را از آنها برحذر می دارند باز هم چنین می کردی؟
پاسخ را اما می دانم: آری. تو مینوشتی.
تو باز هم می نوشتی چون درد تو درد مردمی بود که نان شب نداشتند و با دیدن حضرت آقا اشک می ریختند و او را مبری از هر خطا می دانستند! درد تو درد مردمی بود که شرمنده خانواده خود بودند و دنبال ماشین کسی در خیابان می دویدند که خون این مردم را مکیده است. درد تو درد به ظاهر روشنفکران این مملکت بود که هر یک خود را علامه دهر دانسته و هر حرکت و قیام و اعتراض و کشته ای را به نفع خود مصاده می کنند. درد تو در ایران بود. کشوری بزرگ و تاریخ ساز و غنی که مردمش حقیر و منفعل و فقیر گشته اند. مردمی که آیندگان درباره آنان به تلخی قضاوت خواهند کرد.

لینک به وبلاگ ستار بهشتی (آخرین مطلب ستار قبل از دستگیری را حتما بخوانید)

تصویر آخرین دستنوشته ستار در زندان درباره شکنجه شدنش:

موضوع درخواست: شکایت علیه بازجوی خود

به: آقای اعلائی مسئول اندرزگاه ۳۵۰

اینجانب ستار بهشتی درتاریخ ۹۱/۸/۹ از طرف پلیس فتا در منزل بدون حکم بازداشت شدم و اینجانب در مدت دو روز بازجویی مورد انواع تهدید و ضرب و شتم قرار گرفتم از فحش های ناموسی که به مادر بنده می گفتند و به خودم مانند […]، مادرت سالم نیست و بسیار توهینهای دیگر و انواع ضرب و شتم با مشت و لگد و بستن به میز و لگد زدن به سر بنده و اکنون در تاریخ ۹۱/۸/۱۱ بنده را پلیس فتا باز احضار کرده و با خود می برد و بنده عواقب هر اتفاقی که برایم پیش آید مقصر پلیس فتا می دانم و همینطور اگر اعترافی از بنده گرفته شود تحت شکنجه بوده در مدت ۱۲ ساعت ماندن در بند ۳۵۰ اتاق دو، اعضاء اتاق شاهد آثار ضرب و شتم روی بدن بنده بوده اند. و ۲ بار به پزشک مراجعه کردم در نهایت گزارش خود را تقدیم به شما می کنم و خواستار پیگیری این امر هستم.

با تشکر

ستار بهشتی

منبع: وبلاگ سیاوش

نوامبر 3, 2012

مرگ وبسایت دنباله در خاموشی

Filed under: اجتماعی — دلنوشته ها @ 9:12 ق.ظ.
Tags:

دو سال پیش وقتی لینکی در بالاترین را می خواندم خیلی اتفاقی از وجود سایتی به نام دنباله با خبر شدم که عضویت در آن دعوتنامه نمی خواست و اعضای فعال، باسواد و صمیمی آن محیطی دوستانه و گرم را فراهم کرده بودند. مدیر آنجا (کیا آرین) با بقیه دوست بود و در بحث ها شرکت میکرد و مدیر کل سایت (مهیار) هم هر از گاهی به آنجا سر میزد و مورد استقبال اعضا قرار می گرفت. هر کسی می توانست انجمنی با موضوع دلخواه ایجاد کند که بحث های طولانی در آنها روزها و ماهها ادامه پیدا می کرد و در بعضی موارد پس از رسیدن بحث ها به صفحه 22 دهها شماره دیگر از آن انجمن ساخته شده و ادامه میافت! بحث های زیر لینکها و انجمنها اگر چه کمتر از بالاترین بود اما به همه جوانب خبر و موضوع بحث می پرداخت.

اوائل ورودم به دنباله هنوز خیابانها هر از گاهی و به مناسبتی شلوغ می شد و کاربران درباره اطلاع رسانی و بحث در این موارد بسیار فعال بودنداما با گذشت زمان و خلوت شدن خیابانها، بسیاری فضای مجازی را رها کردند و دنباله هم خلوت تر شد. هرچند هنوز بحث های پرمحتوا و داغی درمی گرفت. به مرور با عمیق تر شدن بحثها دسته بندی ها و مرزبندی هایی که در همه جا در حال شکل گیری بود به فضاهای مجازی و دنباله هم رسید و بحث ها جدی تر شد و گاهی به دعواهای لفظی منجر می شد. مدیریت سایت (کیا) که در ابتدا سعی می کرد دوستیش را با همه مثل قبل حفظ کرده و جانبدارانه عمل نکند سعی در آرام کردن فضا داشت اما برخی موارد از جمله دوگانگی در مدیریت (کیا مدیر سایت و فعالتر و مهیار مدیر کل و صاحب سایت بود) که در برخی مواقع منجر به تصمیمات متناقض در مورد اعضای خاطی می شد و نیز فشار اعضای سایت که به مرور در دو گروه روبروی هم قرار گرفتند به مدیریت برای اجرای قانون درباره خاطیان طرف مقابل و تسامح و تساهل مدیریت در این موارد برای سخت نگرفتن اجرای قوانین به مرور باعث جدایی عده ای دیگر از دنباله شد که خواستار اجرای دقیق قوانین سایت بدون خطاپوشی بودند. برخی از محروم شده ها نیز با توجه به کم شدن تعداد اعضای فعال و آزاد بودن عضویت شروع به ساختن اکانتهای مضاعف برای سبز کردن لینک و بحث در انجمنها و زیر لینک ها با طرف مقابل شدند که معمولا به فحاشی نیز می انجامید. مهیار دیگر آفتابی نمیشد و کیا هم زیر فشار زیاد وارده از سوی اعضا و تعداد زیاد خاطیان گاه تصمیمات غیر منطقی میگرفت و در چند ماه اخیر هم دیگر آنلاین نشد. نتیجه سایتی بدون مدیریت بود که شخصی شناخته شده و اخراجی از سایت تمام عقده های زندگی خود را با ساخت صدها اکانت و ارسال لینکهای شنیع و فحاشی های شبانه روزی به اعضا خالی می کرد. فردی بیکار و روانی که چند ماه این کار را ادامه داد و جلوگیری از فعالیت و خنثی کردن رفتارش برای معدود کاربران فعال غیر ممکن بود و مدیران نیز عطای سایت را به لقایش بخشیده بودند و در نهایت نیز مهیار دنباله را تعطیل کرد! به همین راحتی نتیجه هزاران ساعت فعالیت اعضا و بحث های تلخ و شیرین و پرمحتوی و پرمغز بر باد رفت. حتی به جز در معدود وبلاگهایی (یک نمونه) جایی هیچ اشاره ای هم به تعطیلی آن نشد انگار همه از قبل آن را مرده می پنداشتند.

شاید همه علل و عواملی که منجر به این نتیجه تاسف بار شد در اینجا نیامده باشد اما به هر حال نتیجه تنها خاطره ای تلخ از روزگاری نه چندان دور است که همه افراد و گروهها با هم بودند، متحد و یکپارچه برای هدفی روشن: آزادی ایران و ایرانی.

عده ای از بازماندگان دنباله در این محل در فیسبوک دور هم جمع شده اند: فسبوک دنباله   اگر می خواهید به حال و هوای گذشته دنباله برگردید و با کاربران سابق آن در ارتباط باشید به آنها بپیوندید.

وب‌نوشت روی WordPress.com.